به گزارش پایگاه خبری پیداگرنیوز،ما بر این باوریم که بسیاری از مشکلات موجود در جوامع و فرهنگ‌های توسعه‌نیافته، ناشی از جدی نگرفتن تفکر سیستمی هستند. از اثربخشی پایین آموزش و پرورش و سرمایه‌‌گذاری نکردن بر روی مهارت یادگیری تا ضعف در مدیریت منابع و بی‌توجهی به آینده؛ از شیوه‌های نادرست مدیریت بحران یا مدیریت پرهزینه […]

به گزارش پایگاه خبری پیداگرنیوز،ما بر این باوریم که بسیاری از مشکلات موجود در جوامع و فرهنگ‌های توسعه‌نیافته، ناشی از جدی نگرفتن تفکر سیستمی هستند. از اثربخشی پایین آموزش و پرورش و سرمایه‌‌گذاری نکردن بر روی مهارت یادگیری تا ضعف در مدیریت منابع و بی‌توجهی به آینده؛ از شیوه‌های نادرست مدیریت بحران یا مدیریت پرهزینه پروژه‌های ناکارآمد. ممکن است در نگاه اول چنین به نظر برسد که موضوعاتی مثل استراتژی، کار تیمی، کارآفرینی، رابطه عاطفی و تربیت فرزند ربط چندانی به تفکر سیستمی ندارند. اما پس از گذراندن دوره آموزشی تفکر سیستمی قطعاً به نتیجه خواهید رسید که بسیاری از مشکلاتی که در این حوزه‌ها تجربه می‌کنیم، اتفاقاً در ناآشنایی با تفکر سیستمی ریشه دارند.

  چرا باید تفکر سیتمی داشته باشیم؟

تفکر سیستمی یکی از موضوعاتی است که در نظام آموزشی ما از چشم دور مانده و چندان به آن پرداخته نشده است. نظام‌های آموزشی، چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان، سوگیری بسیار شدیدی به سمت تفکیک رشته‌ها و نگاه تخصصی به هر حوزه دارند.

ما در مدرسه و دانشگاه می‌آموزیم که فیزیک را از شیمی، زیست‌شناسی را از روان‌شناسی، جامعه‌شناسی را از اقتصاد، و همه این‌ها را از سیاست جدا کنیم. در خود این رشته‌ها هم زیرمجموعه‌های تخصصی فراوانی به وجود آمده است. همین رویکرد تخصصی در محیط کار هم ادامه پیدا کرده است. واحد مارکتینگ، راهکار اکثر مشکلات سازمان را در مارکتینگ خلاصه می‌کند. واحد تولید، معتقد است اگر به اندازهی کافی به این واحد توجه کنند، مشکلات اصلی مجموعه حل خواهد شد. در این میان، اگر یک متخصص برندسازی را هم به عنوان مشاور از بیرون بیاورید، به شما خواهد گفت که همه این واحد‌ها درست می‌گویند. اما فراموش کرده‌اند که گام اول، توسعه برند است!

این نوع نگاه، که گاهی از آن با عنوان «نگاه جزیره‌ای» نام می‌برند، آفت مدیریت و کسب و کار و سیاست‌گذاری و زندگی فردی ما شده است. درست است که ما برای فهم بهتر پدیده‌ها، آن‌ها را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم می‌کنیم و آن‌ها را از زوایای مختلف می‌نگریم، اما نباید فراموش کنیم که آن‌چه در واقعیت، پیش روی ماست، یک پیکره واحد است.

داستان فیل در تاریکی که ما آن را به نام مولوی می‌شناسیم، استعاره مناسبی برای درک این مشکل است. درست است که یکی از ما گوش فیل را می‌بینید و دیگری خرطوم و آن دیگری هم با دُم سرگرم است، اما فیل، فقط یک فیل است. اگر روانشناس در گفتگو با مراجعان خود، واقعیت‌های جامعه را – که بستر بروز مشکلات هستند – نادیده بگیرد، اگر وزیر اقتصاد در برنامه‌ریزی‌هایش، فعالیت‌های کشاورزی را نبیند و اگر وزیر کار، نحوه عملکرد سیستم‌های اقتصادی را درک نکند و جدی نگیرد، در نهایت هر یک با قطعه‌ای از فیل سرگرم می‌شوند و شاید هرگز متوجه نشوند که اساساً فیلی روبه‌روی آن‌ها بوده است. نگرش سیستمی می‌تواند ما را از دام نگاه جزیره‌ای دور کرده و کمک‌‌مان کند راهکارهایی عمیق‌تر و موثرتر برای مسائل بیابیم؛ چه در زندگی شخصی و چه در مدیریت کسب و کار و محیط سازمان.

 تفکر سیستمی به زبان ساده

با جستجویی کوتاه در وب و نیز در کتابفروشی‌ها می‌بینید که مطالب بسیاری با موضوعات تعریف سیستم، آموزش تفکر سیستمی، تجزیه و تحلیل سیستم، دینامیک سیستم‌ها و مباحث وابسته وجود دارد. اما متأسفانه لحن بسیاری از این کتاب‌ها و مقالات، بسیار خشک و دانشگاهی است. این در حالی است که تفکر سیستمی فقط برای دانشگاهیان نیست. کاربرد تفکر سیستمی صرفاً به سیاست‌گذاری‌های کلان و مدیریت ارشد شرکت‌ها محدود نیست و واقعاً هر کس در هر جایگاهی می‌تواند از آن بهره ببرد. ما با طرح این موضوع، دو هدف اصلی را دنبال می‌‌کنیم.

  آشنایی عمیق با تفکر سیستمی به عنوان یک حوزهی دانش؛

زمینه‌سازی برای تبدیل تفکر سیستمی به رفتار سیستمی (در زندگی و تصمیم‌های فردی).

به عبارت دیگر، ما در اولین گام می‌کوشیم شما را با اصطلاحات و مفاهیم تفکر سیستمی آشنا شوید و بدانید تفکر سیستمی چیست. اما به این سطح قانع نمی‌شویم و برایمان مهم است که این دانسته‌ها در رفتار و تصمیم‌هایتان هم منعکس شوند و در نهایت، به بخشی از مدل ذهنی شما تبدیل شوند؛ آن‌قدر درونی، که آگاهانه و ناآگاهانه، در لحظه‌لحظهی زندگی از آن‌ها استفاده کنید.

مخاطبان ما در تفکر سیستمی چه کسانی هستند

اصلی‌ترین کاربرد تفکر سیستمی، درک بهتر سیستم‌های بزرگ جهان است: کره زمین، اکوسیستم‌های طبیعی، سیستم‌های اجتماعی و سیاسی در مقیاس ملی و بین‌المللی، سیستم‌های مثل بدن انسان و …

اگر در جایگاه تحلیل‌گر، دانشمند، سیاستمدار و سیاست‌گذار باشید، این نگاه کمک می‌کند تا مسائل را عمیق‌تر ببینید و آن‌ها را بهتر حل کنید. از سوی دیگر، در جایگاه مخاطب این افراد هم می‌توانید متوجه شوید که تا چه حد پخته هستند و مسائل را به درستی درک می‌کنند. گاهی اوقات ما به علت ناآشنایی با تفکر سیستمی، با استدلال‌های سطحی و ضعیف کارشناسان و تصمیم‌گیران قانع می‌شویم و متوجه نمی‌شویم که آن‌ها درک درستی از چالش‌ها ندارند.

علاوه بر این گروه‌ها، مدیران کسب و کارها هم به تفکر سیستمی نیاز دارند؛ نه فقط مدیریتی سازمان‌ها و کسب و کارهای بزرگ، بلکه حتی ادارهی یک کسب و کار تک‌نفری هم به تفکر سیستمی نیاز دارد. تفکر سیستمی ذهن ما را از روزمرگی و نگاه کوتاه‌مدت دور کرده و کمک می‌کند تصمیم‌هایی بگیریم که به رشد و موفقیت بلندمدت‌مان هم کمک کنند.

حتی در محیط خانواده هم، تفکر سیستمی به پدر و مادر کمک می‌کند در پرورش فرزندان بهتر عمل کنند و اثربخش‌تر باشند. علاوه بر این، یادگیری تفکر سیستمی می‌تواند از نخستین سال‌های زندگی کودک آغاز شود. اگر ما امروز در جامعه‌مان می‌بینیم که گاهی در بالاترین رده‌های مدیریتی و تصمیم‌گیری هم تفکر سیستمی وجود ندارد، بخشی از علت را باید در این جست که این افراد در کودکی، چنین آموزش‌هایی ندیده‌اند و وقت‌شان به یادگیری موضوعات غیرضروری یا کم‌اهمیت‌تر گذشته است. بنابراین، بخشی از وظیفهی پرورش مدیران و تصمیم‌گیران فردا بر عهدهی پدر و مادرهای امروز است؛ با آموزش تحلیل و تفکر سیستمی به کودکان‌شان.

واضح است است که قرار نیست کودکان ما، معادلات دینامیکی سیستم‌ها را بیاموزند. ما همین که وقتی کیسه‌ای پلاستیکی را دور می‌اندازند و ته‌سیگاری را روی زمین می‌بینند، بدانند که این کیسه و ته‌سیگار ممکن است در زمان و مکانی دیگر دوباره به زندگی و حتی شاید غذایشان بازگردد، نگاه دیگری به جهان پیدا می‌کنند. همین نگاه سیستمی است که به کودکان ما می‌آموزد که لذت و رفاه، تجربه‌ای انفرادی نیست و زمانی می‌توان لذت و رفاه و امنیت را تجربه کرد که بخش بزرگی از جامعه، از حداقل‌ها برخوردار باشد. این نگاه، می‌تواند زمینه‌ساز توجه به مسئولیت اجتماعی باشد. پس همه می‌توانند مخاطب این نوشتار باشند .

  تفکر سیستمی به چه معناست؟

هزینه تأمین مسکن، چه خرید و چه اجاره، افزایش یافته است. دولت ریشه مسئله را در عرضه مسکن می‌بیند. مسکن‌های ارزان در اطراف شهرهای بزرگ ساخته می‌شود. مردم از شهرهای کوچک‌تر به شهرهای بزرگ‌تر مهاجرت می‌کنند و در این خانه‌ها مستقر می‌شوند. دولت قوانینی وضع می‌کند که مالکان، باید ساکنان خود شهر باشند. مردم خانه ارزان می‌خرند و آن را به مهاجران اجاره می‌دهند و خود آن اجاره را روی درآمدشان می‌گذارند و جایی در شهر کرایه می‌کنند. جمعیت شهر در نهایت افزایش می‌یابد و با جابه‌جایی تدریجی از شهرک‌های حاشیه‌ای به شهر، تقاضا برای مسکن هم بیش‌‌تر می‌شود و همه چیز مثل چند سال قبل است: هزینه‌های بالا و کیفیت نامناسب زندگی. طی این مدت، فقط بخشی از منابع عمومی هرز رفته است.

زندگی در دنیای امروزه، سرشار از درهم‌تنیدگی است. به زبان ساده می‌توان گفت: انگار همه چیز در هم گره خورده است. تصمیمی در حوزهی اقتصاد، چالشی در زمینهی فرهنگ ایجاد می‌کند و اقدامی در حوزه فرهنگ روی قیمت انرژی تأثیر می‌گذارد. کارخانه‌ای در شرق دور تأسیس می‌شود. اما گازهای تولیدی آن در جوّ می‌ماند و اثر گلخانه‌ای را همهی نقاط زمین شدت می‌بخشد. مردم کشوری مالیات می‌دهند و آن کشور در ائتلافی نظامی در نقطه دیگری از جهان، شرکت می‌کند.

سیستم دقیقاً همین است. سیستم یعنی ارتباطات درهم‌تنیده و تو-در-تو. یعنی اجزای متعددی که همه به یکدیگر وصل هستند و تغییر در هر کدام روی دیگری تأثیر می‌گذارد. حتی ممکن است اقدام امروز، سلسله‌ای از تغییرات را رقم بزند و در نهایت، اثرش – مثبت یا منفی – پس از مدت‌ها به اقدام‌کننده بازگردد و این مسیر آن‌قدر مبهم و پیچیده باشد که فرد یا سازمان، نتواند تشخیص دهد که تبعات اقدام خود را تجربه می‌کند.

با این حال، معمولاً بهترین مثال‌ها برای یادگیری تفکر سیستمی، سیستم‌های مدیریتی و مسائل مربوط به جامعه و سیاست‌گذاری هستند. چون مقیاس این سیستم‌ها بزرگ است و راحت‌تر به چشم می‌آیند، و نیز این که تجربهی مشترک بسیاری از ما محسوب می‌شوند، آن‌ها را می‌توان نقطهی شروع یادگیری تفکر سیستمی دانست.

تعریف سیستم: احتمالاً شنیده‌اید که هر کس بخواهد از کار تیمی حرف بزند، بلافاصله به سراغ تفاوت تیم و گروه می‌رود. معمولاً چنین توضیح داده می‌شود که یکی از تفاوت‌های تیم و گروه در تعامل میان اعضاست. تا زمانی که هر یک از مسافران مترو روی صندلی خود نشسته و مشغول کار خود هستند، با یک گروه روبه‌رو هستیم. اما اگر اتفاقی بیفتد که آن‌ها با یکدیگر صحبت کرده و تعامل برقرار کنند، یا حتی تقسیم کاری میان‌شان صورت گیرد، از گروه فاصله گرفته و به یک تیم نزدیک می‌شوند (مثلاً هنگام وقوع سانحه و در شرایطی که بخواهند با کمک یکدیگر از آن فضا نجات پیدا کنند).

این حرف‌ها را به زبان سیستمی می‌شود چنین شرح داد: «تیم، گروهی است که به یک سیستم تبدیل شده، یا در مسیر تبدیل شدن به یک سیستم است.» و یا این که «یک گروه از انسان‌ها وقتی به یک تیم تبدیل می‌شوند که با یکدیگر تعامل داشته و بر هم تاثیر بگذارند و از یکدیگر نیز تأثیر بپذیرند.»

شبیه همین بحث را در ادبیات سازمانی هم می‌توان مطرح کرد. احتمالاً دیده‌اید که در برخی سازمان‌ها، هر یک از واحدها مانند یک کشور مستقل اداره می‌شوند. واحد بازاریابی به دنبال کار خویش است. بدون این که به وضعیت بقیهی واحدها توجه کند. واحد تولید هم سنگ خود را به سینه می‌زند. واحد فروش، فقط به دنبال اهداف فروش است و واحد منابع انسانی هم مستقل از این که در بقیهی بخش‌ها چه می‌گذرد، نظام پاداش و پرداخت تعریف کرده و قوانین حضور و غیاب را تعیین می‌کند.

وقتی واحدها با یکدیگر تعامل ندارند، ما با سازمان به عنوان یک سیستم روبرو نیستیم، بلکه با تعدادی حکومت خودمختار و مستقل مواجه هستیم که با فشار مدیریت، ناگزیر به یکدیگر چسبیده‌‌اند.

طور خلاصه باید گفت شناخت تعامل میان اجزای سیستم و جستجوی مکانیزم‌های مختلف تأثیرگذاری اجزا بر یکدیگر، اخیراً به عنوان یک رویکرد جامع برای تغییر و توسعه سازمانی بسیار مورد تاکید است. همانطور که راس دی آرنولد و جان پی وید در مقاله اخیر خود بر لزوم تغییر ذهنیت از خطی به دایره‌ای تأکید می‌کند و می‌‌گوید: هرگونه تغییر، کنش، واکنش در یک بخش از سازمان، ممکن است تمام بخش ها را تحت تاثیر خود قرار دهد.

تفکر سیستمی رویکردی برای حل مسئله و درک پدیده‌‌های پیچیده با بررسی ارتباطات و روابط بین اجزای مختلف یک سیستم است. این شامل در نظر گرفتن سیستم به عنوان یک کل، به جای تمرکز بر روی بخش های جداگانه و تشخیص این است که تغییرات در یک بخش می تواند اثرات موجی در کل سیستم داشته باشد.

توسعه سازمانی؛ به زمینه، تمرکز و هدف تغییر در حین توسعه یک سازمان اشاره دارد. به‌علاوه، یکی از تعریف‌های اخیر توسعه سازمانی بیان می‌کند: «توسعه سازمانی فرآیندی حیاتی و مبتنی بر علم است که به سازمان‌ها کمک می‌کند ظرفیت خود را برای تغییر ایجاد کنند و با توسعه، بهبود و تقویت استراتژی‌ها، ساختارها و فرآیندها، به اثربخشی بیشتری دست یابند.» در اصل، تغییر و توسعه سازمانی خوب نیازمند یک تفکر سیستمی و یک رویکرد بین رشته‌‌ای و جامع برای مقابله با چالش‌‌های سازمانی پیچیده است.

مزیت تفکر سیستمی چیست؟

شکست می‌تواند چیز خوبی باشد: هنگامی که دید سیستمی داشته باشید،  همه چیز را به عنوان یک سیستم مشاهده خواهید کرد. در این صورت مفهوم شکست برای سازمان شما بی‌‌معنی می شود، در واقع شما هیچ‌گاه شکست نخواهید خورد. فقط این سیستم است که به طور موقت شکست می‌خورد، نه شما یا سازمان شما. در موقعیتی که شما در نهایت می‌خواهید کسب و کار و سازمان‌تان موفقیت‌‌آمیز عمل کند، برخی از شکست‌ها می‌توانند موارد خوبی باشند تا تجربه بهتری را در زندگی کاری خود داشته باشید و منجر به تصمیم‌گیری صحیح در آینده می‌شوند. اگر توماس ادیسون پس از انجام چندین اختراع ناموفق منصرف می‌شد، هرگز موفق نمی‌شد.

بهینه‌سازی، یک راه‌حل است: اگر نمی‌دانید کارکنان شما چگونه تعامل دارند و سیستم چگونه کار می‌کند، نمی‌توانید بهینه سازی فرآیندهای کسب و کار خود را انجام دهید. تفکر سیستمی موجب می شود سوالات زیر را از خود بپرسید و برای پاسخ آنها برنامه ریزی کنید.

به عنوان یک مدیر چگونه می‌خواهید یک شرکت موفق داشته باشید؟

برای بهبود روند کار کارمندان خود چه کاری انجام خواهید داد؟

آیا راه‌های غلبه بر رقبای خود را به درستی می‌دانید؟

برای ایجاد تغییراتی در ساده‌سازی مراحل انجام شده، باید کل سیستم را درک کنید. با استفاده از دیدگاه سیستمی، می‌توانید مراحل غیرضروری را از سر راه بردارید و میانبرهای موثری را بیابید که می‌تواند در هزینه شرکت شما نیز صرفه‌جویی کند.

داشتن دید چند جانبه

گاهی لازم است شما یک قدم به عقب برگردید و کل اکوسیستم را از دور بررسی کنید و درک فرارشته‌ای از سیستم را بدست آورید. این دیدگاه جامع به شما کمک می‌کند تا خلاقیت خود را شکوفا کرده  و راه‌های جدیدی برای دستیابی به اهداف سازمانی خود پیدا کنید.

کشف ارتباط و تاثیر متقابل در سازمان

با یک رویکرد سیستمی، متوجه می‌شوید که همه چیز به‌‌طور پویا به‌‌ هم وابسته است.  به عنوان مثال هر فرد برای رسیدن به موفقیت به همکاران خود نیاز دارد. سبک تفکر سیستمی ابزاری را برای ادغام اتصال، خلاقیت و بهره‌وری در محیط کار به شما می‌دهد.

رشد نوآوری و خلاقیت

روش سیستمی به‌‌جای جلوگیری از پیچیدگی کار، به شما کمک می‌کند مشکلات را به عنوان فرصت‌های مهیج ببینید. این مشکلات راه‌های بالقوه‌ای را برای نوآوری ثمربخش و رشد خلاقیت به شما ارائه می‌دهد. کارمندان شما به جای اجتناب از مسائل دشوار، به حل کننده‌های فعال مسئله تبدیل می‌شوند. اصولا حل مسئله فرایندی است که در سازمان-هایی که تفکر سیستمی در آن‌‌ها حاکم است به یک فرایند لذت‌‌بخش و جمعی تبدیل می‌‌شود و همه برای رسیدن به نتیجه مطلوب از آن استقبال می‌‌کنند.

کاربرد های نگرش سیستمی در سازمان ها

اولین کاربرد تفکر سیستمی در سازمان‌‌ها، بهبود فرآیندهای سازمانی است؛ به کمک تفکر سیستمی در سازمان‌‌ها می‌توان فرآیندهای سازمانی را بهبود بخشید. به عبارت دیگر تفکر سیستمی به درک و بهبود روند‌ها و مراحلی کمک می‌کند که برای انجام یک کار خاص در سازمان ضروری هستند. به عنوان مثال، فرآیند پردازش سفارش در یک فروشگاه آنلاین را در نظر بگیرید. در این فرآیند، مشتری سفارش خود را ثبت می‌کند، سفارش بررسی و آماده شده و سپس به مشتری ارسال می‌شود. تفکر سیستمی به ما می‌گوید که به صورت مجزا به این مراحل نگاه نکنیم بلکه همه را در کنار هم ببینیم. گاهی اوقات ممکن است در فرآیند پردازش سفارش، تاخیر در بخش بررسی سفارش‌ها باعث تاخیر در تحویل کالا‌ها به مشتریان شود. با استفاده از تفکر سیستمی، می‌توانیم علل این تأخیر را شناسایی کرده و بهبودهای لازم را اعمال کنیم. بهبودها ممکن است شامل ایجاد ارتباطات بهتر بین مراحل مختلف فرآیند، شناسایی و رفع مشکلات محتمل در هر مرحله، حذف مراحل غیرضروری و بهبود استفاده از منابع باشد.

دومین کاربرد تفکر سیستمی در سازمان‌‌ها، مدیریت تغییرات سازمانی است؛ تفکر سیستمی در سازمان‌‌ها هم‌‌چنین می‌‌تواند به مدیریت تغییرات سازمانی کمک زیادی کند. به یاری تفکر سیستمی در هنگام اجرای تغییرات در سازمان‌ها، اثرات تغییرات بر اجزاء و ارتباطات سازمان، دقیق‌‌تر مورد بررسی و توجه قرار می‌گیرد. برای توضیح این مورد، فرض کنید یک سازمان تصمیم به تغییر نرم‌افزار مدیریت منابع سازمانی خود (ERP) به یک سیستم جدید می‌گیرد. اگر این تغییر به شیوه‌ای سطحی و بدون در نظر گرفتن اثرات مختلف در سازمان انجام شود، ممکن است موجب اختلالات و کاستی‌هایی جدی در عملکرد سازمان شود. با استفاده از تفکر سیستمی، این تغییر از منظر جامع و سیستمی مورد بررسی قرار می‌گیرد. مدیران و تیم‌های اجرایی بررسی می‌کنند که این تغییر، چه تاثیراتی روی فرآیندها، ارتباطات بین بخش‌ها، نیازهای آموزشی کارکنان و ساختار سازمانی خواهد داشت. رویکرد سیستمی هم‌‌چنین بر روی تشخیص مشکلات محتمل و ارائه راهکارهای بهبود یافته متمرکز می‌شود.

سومین کاربرد تفکر سیستمی در سازمان ها؛ برنامه ریزی استراتژیک سازمانی است؛ برنامه‌ریزی استراتژیک در سازمان‌ها برای تعیین هدف‌ها، استراتژی‌ها و راهبردهای بلندمدت سازمانی است. فرض کنید یک شرکتِ فعال در صنعت فناوری اطلاعات در نظر دارد استراتژی بلندمدت خود را برای رشد و توسعه مطرح کند. استفاده از تفکر سیستمی، سازمان به جای تمرکز بر روی هر بخش جداگانه از این هدف، اثرات احتمالی تصمیمات و راهبردها بر روند کلی سازمان را به صورت یکپارچه‌‌تر بررسی خواهد کرد. در نتیجه مدیران و تیم استراتژیکِ سازمان می‌توانند با تحلیلی دقیق‌‌تر از رقبا، نیازهای مشتریان، توانایی‌ها و محدودیت‌های داخلی سازمان، استراتژی‌های مناسب‌‌تری را انتخاب کنند. در نهایت شرکت ممکن است تصمیم بگیرد به سمت توسعه محصولات جدید، ورود به بازارهای جدید یا توسعه روابط استراتژیک با شرکای تجاری خود پیش برود. در مجموع، برنامه‌ریزی استراتژیک با استفاده از تفکر سیستمی به سازمان کمک می‌کند تا به صورت جامع و هماهنگ از فرصت‌ها استفاده کند، تهدیدها را شناسایی کرده و در راستای استراتژی تعیین شده حرکت کند.

مورد چهارم؛ استفاده از تفکر سیستمی در مدیریت منابع انسانی است؛ تفکر سیستمی در مدیریت منابع انسانی سازمان‌‌ها نیز بسیار موثر است. در رابطه با مدیریت منابع انسانی، تفکر سیستمی تأکید می‌کند که افراد در سازمان به عنوان یک سیستم ارتباطی و همدل در نظر گرفته شوند. سازمان با استفاده از تفکر سیستمی در مدیریت منابع انسانی، قادر است به شکلی جامع و هماهنگ نیازهای نیروی انسانی خود را شناسایی و برطرف کند. به عنوان مثال، سازمان به کمک تفکر سیستمی می‌‌تواند در زمینه آموزش و توسعه نیازهای کارکنان خود را شناسایی کند. هم‌‌چنین سیاست‌های پاداش و تشویق کارکنان را بهبود بخشد و توازن بهتری بین کار و زندگی آن‌‌ها برقرار کند. تفکر سیستمی سبب می‌شود سازمان از طریق جذب و نگهداری نیروهای با استعداد، بهبود فرهنگِ سازمانی و تسهیل همکاری‌ها بین تیم‌ها، عملکرد بهتری داشته باشد.

پنجمین کاربرد تفکر سیستمی در سازمان ها، مدیریت ریسک های سازمانی است؛ تفکر سیستمی در سازمان‌‌ها به مدیران کمک می‌کند تا به شکلی جامع و سیستمی به شناسایی، تحلیل و کنترل ریسک‌های مختلفی بپردازند که احتمال دارد بر سازمان‌ها تاثیر بگذارند. با استفاده از تفکر سیستمی، مدیرانِ سازمان قادر هستند ریسک‌ها را در مراحلِ مختلف فرآیندها و فعالیت‌‌های سازمانی شناسایی کنند و تاثیرات آن‌‌ها را بر سایر بخش‌ها و فعالیت‌ها تحلیل کنند. به عنوان مثال، سازمان می‌تواند با تحلیل ریسک‌های احتمالی مربوط به تغییرات قوانین و مقررات، نوسانات بازار، عدم توازن در زنجیره تأمین و تهدیدهای امنیتی، به راهکارهایی برای کنترل و کاهش این ریسک‌ها دست یابد.

چند مثال برای به کارگیری نگرش سیستمی در سازمان‌های معروف جهانی

سازمان بهداشت جهان (WHO)؛ استفاده از تفکر سیستمی در سازمان بهداشت جهانی کاملا مشهود است. این سازمان در فعالیت‌های خود در حوزه بهداشت عمومی و کنترل بیماری‌ها از تفکر سیستمی استفاده می‌کند. سازمان بهداشت جهانی با توجه به تاثیرات بین‌المللی بیماری‌ها، عوامل مؤثر بر انتشار آن‌‌ها و همبستگی بین سلامتی جمعیت‌ها، برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری می‌کند. در مجموع، سازمان بهداشت جهانی رویکردهای سیستمی را در بهبود سلامت جهانی اعمال می‌کند.

شرکت تویوتا (Toyota)؛ تویوتا به‌عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان خودرو در جهان، تفکر سیستمی را به‌‌عنوان یک اصل اساسی در فرایندهای تولید و مدیریت خود استفاده می‌کند. این کمپانی با تمرکز بر بهینه‌سازی جریان کار، انتقال اطلاعات بین واحدها و بهبود پروسه‌ها، تلاش می‌کنند تا به‌طور کلی عملکرد سیستمی را بهبود بخشد. این رویکرد، به تویوتا کمک کرده است تا به عنوان یکی از پیشروان صنعت خودروسازی در جهان شناخته شود.

بانک جهانی؛ نمونه دیگری برای استفاده از تفکر سیستمی در سازمان ها به بانک جهانی مربوط می شود. بانک جهانی در فعالیت‌های خود در حوزه توسعه اقتصادی و کاهش فقر از تفکر سیستمی استفاده می‌کند. این سازمان با تحلیل اثرات اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی پروژه‌های توسعه به شکلی جامع برنامه‌‌‌ریزی و تصمیم‌گیری می‌کند. توجه به روابط بین عوامل مختلف و تاثیرات سیستمی، به این سازمان امکان می‌دهد بهبود و تحقق اهداف توسعه‌ای را در کشورهای عضو ایجاد کند.

سازمان ملل متحد (UN)؛ تفکر سیستمی در سازمان ملل نیز نقش مهمی ایفا می‌‌کند. این سازمان در فعالیت‌های خود برای حفظ صلح و توسعه پایدار از تفکر سیستمی استفاده می‌کند.

این سازمان با توجه به تعاملات بین‌المللی و تاثیرات متقابل عوامل اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی به طور جامع برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری می‌کنند. هدف این سازمان ایجاد هماهنگی بین کشورها و تأمین توسعه پایدار و عدالت اجتماعی است.

سازمان‌‌های بزرگ و مشهوری که از تفکر سیستمی استفاده می‌کنند لیست بلند بالایی دارند و محدود به این چند مثال نیستند. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که تفکر سیستمی یک رویکرد موفق و پیشرو است. به همین دلیل است که اکثر سازمان ها و شرکت های موفق در پی استفاده از آن هستند.